فنچول در تابستان

 فنچول میخواست ازینجا بره به پرشین بلاگ ،دلیل علمی اش هم اینه که یه بار فنچول خسته و تنها نشسته بود چرند میگفت بعدش این بلاگفای خار مادر... مطالبش رو پَروند و منتشر نکرد .از آنجایی که اِنَ اینترنتُ واسعُ الارضُ ... فنچول میخواست مهاجرت کنه ولی دلش نیومد چون آرشیوم رو دوست دارم   .بعدش اینکه برنامه ی روزانه ی زندگیم تغییرات فراوان داشته شبا میشینم لاست میبینم تا صبح زمانی که طلوع کنه خورشید میخوابم تا ظهر به هرحال من یه تفاوتی با عامه ی مردم باید داشته باشم یانه !؟ نتیجه ی فیلم لاست هم اینه که توی امریکا خیلیا خواهر و برادرند خودشون خبر ندارند  .ظهر ها هم کتاب میخونم نمیگم چه کتابی ،تبلیغات نشه

انقدی عروسی رفتیم، هرجا میریم نزده میرقصیم .در یکی ازین عروسی ها بگو کی رو دیدیم نه بگید جان ِ من کی اونجا بود ؟ زن داداشِ حسن ... زن همونی که ممکن بود من زنش باشم .

اینجوریاست که حسن هر روز نزدیکتر از دیروز !

آخرین چیزی که میخام بگم هم در مورد یکیه که من تازه پیداش کردم و عاشقش شدم .یعنی این عشق در درون و بیرون من رخنه یافته و من هلاک این پسرم .

الهی قربونت برم .هرکیم بگه عشق از رو عکس دروغه من به شدت باهاش مخالفت میکنم اینم عکسش

بای بای